خون

ساخت وبلاگ

سگی که دم نتکانده است در خیابانت 

مکش به حربه ی قلاده ، سمت پایانت 

پریده از قفس من پرنده ای که هنوز

نگاه دوخته بر میله های زندانت 

مترسکی شده ام در میان مزرعه که 

علم نکرده مرا جز به جبر دهقانت 

یکی شبیه خدا یا یکی شبیه بشر 

مرا گرفت به بازی چشم شیطانت 

نه انقلابی داغم نه شورشی که مرا 

گذاشت گوشه ی دیوار تیر بارانت 

مرا که زخمی عشقی غریبه کش شده ام 

مرا که پرچم صلحم میان میدانت

هنوز طعم لبانم به سرخی شاتوت 

نه گیر کرده و نه رفته لای دندانت 

که گرگ می دود از گرگ و میش چشمانت 

به مرد گم شده در هفت توی دالانت 

نگاه می کنی و دل حواس پرت، شده _

چو مردمان ِ گرفتار غم، گروگانت 

شبیه جاده مده پیچ و تاب بر موهات 

که کل گردنه ها مانده اند حیرانت 

که باد می وزد و کاه می رود بر باد

به باد رفتن دلها شده است تاوانت 

چه شرمها که نشستم جبین ، پشیمانت 

چه بوسه ها که زدم روی حضرت جانت 

چه لحظه ها که دلم رفت جان به قربانت 

تمام زندگیِ من فدای چشمانت 

مرا بمیر و بمیران که دوستت دارم 

مرا به وجد بیاور درون شریانت 

گلی شکفته منم در محاق گلدانت 

گلی بزن به سر خود تورا به قرانت 

مرا بگیر درآغوشِ خوی حیوانت 

مرا به پنجه بکش توی گرگ دستانت 

سرم به لاک خودم بود و گیج خورد سرم

کجای کار کشانده مرا بیابانت 

کجای کار خراب است، می رود از دست 

سگی که گم شده در وحشت ِ اتوبانت

ازآب و آتش و از خون من گذر کن تا 

دوباره قد نکشد سر به سربدارانت 

که عشق طعم کنایه سرش نخواهد رفت

که دست برده به تو شسته دست از جانت 

شبیه سکه ی شانسی بچرخ تا بزنم 

تفالی به تو با یمن روی پنهانت

نشسته ام که مرا تاکسی به تو ببرد 

چقدر مانده رسیدن به سید خندانت ؟!

#سید_مهدی_نژاد_هاشمی

#شعر_ایران

#غزل_امروز

#غزل_معاصر

#غزلسرایان_معاصر

#درمتداد_شعر

#غزل_دیروز

#غزل_کلاسیک

#غزلسرا_معاصر

#شعر_معاصر

#غزل_مسافر

#غزل_نوین_ایران

+ نوشته شده در دوشنبه سی ام خرداد ۱۴۰۱ ساعت 16:0 توسط ادمین  | 

کودک...
ما را در سایت کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 112 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 8:20