برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 106
برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 102
برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 112
_______
از زندگی پوچ و تکراری بکش بیرون
روح مرا از چاردیواری بکش بیرون
روح مرا که بی وجود تو خود آزار است
از تنگنای حوصله داری! بکش بیرون
با من سر دلدادگی را باز کن ، عطری
کمیاب را از قلب عطاری بکش بیرون
برخیز و قاب عکس خاک آلوده ی ما را
با ذوق و شوق از کنج انباری بکش بیرون
فصل بهاران می رسد از راه روحت را
از جامه ی تنگ عزاداری بکش بیرون
ای شاه بیت هر غزل آرام باش و از
دلخونی قلیان ِقاجاری بکش بیرون
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
کودک...برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 113
انگشترت به روی زمین مانده و تنت
بر فرش و عرش تاج سلیمانی ات شده
پنهان نمی شود دل خونین دلان شهر
هر چشم حجله ای ست ، چراغانی ات شده
با خون غزل سرودن سردار معجزه است
نام شهید مصرع پایانی ات شده
از انتقام خون تو امواج نگذرند
بحری ست بحر عشق که طوفانی ات شده
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
کودک...برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 119
برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 123
دل که شکست تاب و توان داشتن چه سود
رویای برگ و بارِ گِران داشتن چه سود
دل که شکست ، مابقی عمر ، نزد خویش
شرمندگی به قیمت جان داشتن چه سود
یک لقمه نان سواره و آدم پیاده است
نام آوری چنین و چنان داشتن چه سود
هی اشک پشت اشک دلی وا نمی شود
بغضی به قدر هر دو جهان داشتن چه سود
در جنگ نابرابر احساس بی دریغ
با دست خط عقل، امان داشتن چه سود
تنها سکوت مانده و زخم نبود تو ...
دیگر ، هزار سال زمان داشتن چه سود
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
کودک...برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 127
بایست از خریت آدم گذر کنند
با نان کم قناعت و بی عشق سر کنند
بایست بی خیال تمامیِ مشکلات
عرض ارادتی به شما مختصر کنند
ای خون تان از این همه بی مایه سرخ تر
ما را به تیر های بلاتان ، سپر کنند
گفتند روز خوش پس از این شام تیره است
اما دریغ از آنکه شبی را سحر کنند
#
ظلمت سراست کوچه ، کسی هم نمانده تا
پیراهن عزای تو از تن بدر کنند
شعله مکش به جان تو شاعر تورا چنان
کبریت های خیس بدون خطر کنند
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
کودک...برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 124
برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 135
برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 159